توضیحات
«چهکسی باید به تعلیم و تربیت برسد؟ تو که دنبال پول رفتی، خودت را به چه فروختی؟ چرا؟ چون خانمت میل ندارد لباسی را که در عروسی قبل تن کرده است دوباره بپوشد؟»
نیاز به نیروی توانمند برای تعلیم و تربیت نسل آینده چنان در وجود علامه کرباسچیان ریشه دوانده بود که وقتی میدید کسی استعداد و ظرفیت معلمی دارد اما بهخاطر درآمد بیشتر بهسمت شغلهای دیگر میرود، از شدت ناراحتی و دغدغه شعلهور میشد. برای او، معلمی نهفقط یک شغل، بلکه یک مأموریت الهی بود. این باور عمیق علیاصغر کرباسچیان بود، بنیانگذار مدرسه علوی و مدرسه نیکان، که از او بهعنوان پیشگام تأسیس نخستین مدرسه مدرن اسلامی یاد میشود. علامه کرباسچیان، با همکاری نزدیک استاد رضا روزبه، در دوران مدیریت خود بر مدارس علوی و نیکان تلاش میکرد مجموعهای از برترین معلمان، با تنوع در سلایق و عقاید، گرد هم بیاورد. او اعتقاد داشت که دانشآموزان باید از حضور معلمان برجسته بهرهمند شوند تا در کنار تقویت علمی، در ایمان و تدین نیز پرورش یابند. هدف والای علامه این بود که دانشآموزان این مدارس به انسانهایی مؤثر و ارزشمند برای جامعه آینده خود تبدیل شوند، انسانهایی که علم و دین را در هم آمیخته و مسیر تعالی را دنبال کنند.
در کوران سیاستزدگی بعد از کودتای ۲۸ مرداد، مؤسسین مدرسه علوی از جمله علامه کرباسچیان و رضا روزبه به این نتیجه رسیده بودند که کار سیاسی و دنبالهروی از سیاستگران، مشکلگشای جامعه دینی نیست و به جای آن باید انسانهای متدین متخصص و تحصیلکرده را با کمک بهترین متخصصان دانشگاهی تربیت کرد. هدف این مؤسسه از ابتدا مشخص بود: رقابت با نسل تحصیلکرده سکولار، تربیت دانشآموختگان متدین در بیشتر رشتههای مورد نیاز دانشگاهی، بهخصوص رشتههای فنی و پزشکی و اثبات این نکته که دین و دانش با هم تنافری ندارند و میتوان هم تحصیل کرده بود و هم متدین باقی ماند.
در سالهای پیش از انقلاب اسلامی، مدارس علوی و نیکان به عنوان مدارس ممتاز و درجهیک تهران شناخته میشدند، بهطوری که فارغالتحصیلان این مدارس به طور منظم رتبههای برتر دانشگاهها را کسب میکردند. اما این موفقیت برای علامه علیاصغر کرباسچیان کافی نبود. او هدفی فراتر از موفقیتهای علمی صرف در سر داشت؛ آرمانی که در آن علم و دین در کنار هم در اوج باشند و فارغالتحصیلان این مدارس به نمونههای بارز انسانهای مؤمن، باسواد و توانمند تبدیل شوند.
«راستى چقدر ما به خودمان ظلم کردهایم. برای ساختن خانهای که مىدانیم بعد از ما دیگران از آن استفاده مىکنند، نهایت دقت را مىکنیم: آجرش چگونه باشد، کاشى و در و پنجرهاش را از کجا فراهم کنیم که مطابق مُد باشد و…، اما دربارۀ ساختمان روح که مىدانیم اگر او را نسازیم، تا ابد گرفتار عذابیم، اقدام نمىکنیم. چرا دربارۀ امر فانى اینقدر موشکافى مىکنیم، ولى راجعبه امر باقى کوچکترین قدمى برنمىداریم؟ اینجا تنبلى و لَشى و هرزگى حکمفرماست و مىگوییم که خدا باید درست کند، ولی آنجا خودمان همهکاره هستیم و اصلاً خدایى در کار نیست! چهکسى باید این وضع را اصلاح کند؟ از کجا باید شروع به اصلاح کنیم؟ کِی باید از این حالت گیجى و جبرىمنشى و حماقت بیرون بیاییم؟
خدا مىداند گفتن یک کلمۀ بجا یا یک کلمۀ نابجا، حتى یک نگاه بجا یا نابجا، تا کجاها اثر خودش را مىگذارد. گاهى گفتن یک لا اله الا الله، با توجه خاص، مشکلاتى را حل مىکند؛ گاهى یک نگاه محبتآمیز معلمْ دانشآموزى را از خطر سقوط نجات مىدهد؛ زمانى یک نگاه تند، فردى را براى همیشه ساقط مىکند.
خودتان دوران دبستانتان را به یاد بیاورید که اثر یک نگاه تند آموزگار تا الان چطور در شما اثر گذاشته است و هروقت متوجه آن مىشوید، چقدر ناراحت مىشوید. اگر اینطور است و هر علتى معلول خودش را بیکموزیاد در پى دارد، چرا با یک جملۀ «هرچه خدا بخواهد همان مىشود» خودتان را راحت مىکنید؟»
برای دستیابی به این هدف بلندپروازانه، علامه معتقد بود که معلمان نهتنها باید از نظر علمی و اخلاقی در سطح بالایی باشند، بلکه باید با هدف تربیتی مدرسه همسو و همراه شوند. به همین دلیل، گزینش معلمان در این مدارس فرآیندی سخت و دقیق بود. اما کار به این مرحله ختم نمیشد؛ در طول سال تحصیلی، جلسات متعدد آموزشی و تربیتی برای معلمان برگزار میشد تا آنها را با اهداف و ارزشهای مدرسه همگام کند و دیدگاهشان را ارتقا دهد.
«آیا امربهمعروف و نهیازمنکر این است که به فرد بگوییم: «نماز بخوان و انگشتر طلایت را درآور»؟ یا باید کاری کنیم که این جوان معتقد شود و خودش نماز بخواند و انگشتر طلا دست نکند؟ الله اکبر. شما را بهخدا فکر کنید. شاید این حرفها برای شما تازگی داشته باشد و آن را نشنیده باشید. اگر غلط میگویم، آن را رد کنید. دستهای مرموز این دو جمله را در ممالک اسلامی رواج دادند: «عیسی به دین خود، موسی به دین خود» و «من را که در قبر او نمیگذارند». الله اکبر. دقت بفرمایید. دشمن رگ حیاتی یعنی امربهمعروف و نهیازمنکر را اینچنین زده است.»
این کتاب، بخشی از همان سخنرانیها و مباحث تربیتی است که در این جلسات مطرح شده و اکنون بهصورت مدون و مکتوب در اختیار علاقهمندان به حوزه تعلیم و تربیت قرار گرفته است.
«به آموزگاران ۲» سخنرانیهای ایشان در جمع معلمهای مدارس علوی و نیکان است. این جلد که در سال ۱۴۰۲ نخستین چاپش روانه بازار شده، دربرگیرنده گفتارهای ۱۶ تا ۳۰ است. ۱۵ گفتار ابتدایی در «به آموزگاران ۱» منتشر شده و سایر گفتارها نیز در جلدهای 3 و 4 چاپ شدهاند.
«حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «ارزش یک کلمه که بهوسیلۀ آن کسى را هدایت کنى بیشتر است از ارزش کرۀ زمین، آنهم زمینی که از طلا باشد و همه را در راه خدا انفاق کنى.» مسلماً کسانى که از معنویات بىخبرند و سروکارشان فقط با محسوسات است از این جمله تعجب مىکنند. اما کسان دیگری بهآسانی باورش میکنند. چهکسانی؟ آنها که به بقاى روح عقیده دارند و مىدانند آدمى مرگ ندارد و بعد از اینکه کرۀ زمین و سایر کرات هم از بین رفتند، اثر آن یک کلمه الىالابد در روح انسان باقى است.»
این کتاب بدون شک، مهمترین مخاطبانش معلمان و مدیران مدارس هستند. اگر معلمی هستید که دغدغهتان تنها به پایان رساندن کلاس و بازگشت به خانه محدود میشود، این کتاب احتمالاً برایتان جذاب نخواهد بود. اما اگر با وجود تمام سختیهای این شغل، عشق به معلمی را در دل دارید و رسالت خود را در پرورش انسانها میبینید، پیش از آنکه دوباره وارد کلاس شوید، حتماً این کتاب را تهیه کنید.
علاوه بر معلمان و مدیران، این کتاب برای هر فردی که بهنوعی در حوزه تربیت و آموزش فعال است، ضروری به نظر میرسد. از دانشجویانی که آخر هفتههای خود را صرف تدریس به دانشآموزان کمبضاعت میکنند، گرفته تا مربیان فرهنگی، فعالان مساجد و حتی کسانی که در فضای مجازی دانشی را به دیگران منتقل میکنند، همگی نیازمند نسخهای از این کتاب هستند.
اما این کتاب مخاطب دیگری هم دارد؛ کسانی که باور دارند «هر انسانی، مربی خود و اطرافیانش است!» اگر شما هم به این جمله ایمان دارید و تربیت خود و دیگران را یک وظیفه میدانید، این کتاب میتواند الهامبخش مسیر زندگیتان باشد.
««وَما خَلقتُ الجِنَّ وَالإنسَ إلّا لِیَعبُدونِ».
از این آیۀ مبارکه فهمیده مىشود که هدف از خلقت بنىآدم بندگىکردن و عبادت است. بعضى از مردم گمان مىکنند عبادت و بندگى یعنی انجام اعمالى مثل نماز و روزه. اینها از حقیقت معناى آن غافلاند. بندگى حالتی روحى است که اگر در کسى پیدا شود، دیگر در مقابل معبود از خودش رأیى نخواهد داشت و تسلیم ارادۀ او خواهد بود. اگر هم این حال براى انسان پیدا نشود، اعمالى که به جا مىآورد صورتى بىمعنا و پوستى بدون مغز خواهد بود که درحقیقت بهجاآوردن آنها عبادت نیست، بلکه عادتى است که فرد از ترک آنها وحشت مىکند. چنین اعمالی مسلماً مقبول درگاه خداوندِ عالَم واقع نخواهد شد. مرحوم فیض کاشانی در این زمینه مىگوید: «أقبَلَ الخَلقُ عَلىٰ […] أعمالٍ ظاهِرُها عِباداتٌ وَباطِنُها عاداتٌ».
پس روح عبادت همان توجه قلبى و تسلیم در مقابل پروردگار عالم است که اگر در کسى نباشد، برفرض که هزار سال اعمال عبادى ظاهرى را انجام دهد، نتیجهاى نخواهد گرفت و با دست خالى از دنیا خواهد رفت. در مقابل این افراد، عدۀ کمى هستند که به مرحلۀ تعبد و بندگى واقعى رسیدهاند و اوامر الهى را بدون چونوچرا انجام مىدهند و از خود بیرون آمدهاند: «وَقَلیلٌ مِن عِباديَ الشَّکورُ».»
علامه کرباسچیان بهشدت به تمرکز و انسجام در عمل اعتقاد داشت. او باور داشت که هر فرد باید تمام انرژی و تمرکزش را روی یک کار متمرکز کند. خود علامه نیز در تمام دوران زندگیاش این اصل را رعایت کرد. زمانی که مدرسهداری و معلمی را بهعنوان مسیر خود انتخاب کرد، تماموقت و بیوقفه به این مسئولیت پرداخت. چنین تعهدی به هدف، نشاندهنده جدیت و دقت بیمانند او بود. بنابراین، اگر تصمیم به مطالعه این کتاب دارید، باید آماده باشید که با یک کتاب معمولی اخلاقی مواجه نخواهید بود. در طول مطالعه بارها با نکتههای صریح و گاه تند علامه روبهرو میشوید که شما را به تفکر و بازنگری وامیدارد.
«نه گرفتار بود هرکه فغانی دارد
نالۀ مرغ گرفتار نشانی دارد
روزبه میداند که بعد از این نشئه الی الابد زنده است. من هم قبول دارم یا میگویم: «ولش کن بابا، آخوندها یک چیزی گفتهاند»؟ این را بهزبان نمیگویم، چون اگر من به معاد که از اصول دین است معتقد نباشم، مردم مرا نجس میدانند. عقیده و باورْ امری قلبی است که اثر آن در حرکات و سکنات و نشستن و راهرفتن انسان ظاهر میشود. چند نفر با این باور سراغ دارید که وقتی میبینند بچههای مسلمان یکییکی نابود میشوند، عکسالعملی نشان دهند؟ الان بچهها در این مدرسه خودشان نماز میخوانند، این چقدر ارزش دارد؟ آیا ارمنیها و بهاییها و یهودیها باید بیایند مدرسهای درست کنند تا بچههای ما طوری بار بیایند که پول در نظرشان خاکستر باشد؟»
در جلد دوم این کتاب، موضوعات مهم و متنوعی مطرح شده است، از جمله «بقای روح»، «بندگی»، «بیاعتنایی به دیدگاههای مردم»، «تربیت عملی»، «حقیقت دین»، «خودی نداشتن»، «دنیادوستی و نفی آن»، «سعه صدر»، «غنیمت شمردن عمر»، «مرگآگاهی»، «متاثر نشدن از حوادث»، «واقعیبودن اعتقاد» و … .
«اگر سابق کسی میگفت که باید از راه تعلیم و تربیت خدمت کرد، میگفتند: «نه آقا، باید مسجد و حسینیه ساخت»، درحالیکه شخص هفتادسالهای را که مسجد و حسینیه هم میرود، در عرض پنج دقیقه بهایی میکنند. چرا؟ چون درختی که ریشه ندارد با مختصر بادی کنده میشود. نمیگوییم عزاداری نباید کرد، اشتباه نشود؛ میگوییم چندهزار نفری که ظهر عاشورا ناهار میخورند، حالشان با غروب عاشورا چه فرقی میکند؟ اما اگر یک جوان را با حسینبنعلی(ع) آشنا کنی، به هدف امام حسین(ع) که امربهمعروف و نهیازمنکر بود، نزدیک میشوی. در زیارت آن امام میخوانیم: «وَأشهَدُ أنَّكَ قَد أقَمتَ الصَّلاةَ وَآتَيتَ الزَّكاةَ وَأمَرتَ بِالمَعروفِ وَنَهَيتَ عَنِ المُنكَرِ.» آیا امام حسین(ع) فرمودند: «انگشتر طلا دست نکنید» یا «نماز بخوانید»؟ یا اینکه از راه وارد شدند؟ یعنی دستگاه ظلم را طوری مفتضح کردند که حالا بعد از هزاروچهارصد سال ما نماز میخوانیم، روزه میگیریم و عباداتمان را انجام میدهیم. پس هر کاری راهی دارد. باید بچهمسلمانها را در محیطی سالم، معتقد بار آورد. کسی میگفت: «پدرم در مشهد مرا به حرم میبرد و میگفت: ’باید بنشینی و پانصد مرتبه صلوات بفرستی.‘» حالا پیرمرد کاری ازش نمیآید و میتواند بنشیند؛ ولی نوجوان چهاردهپانزدهسالۀ یکپارچه انرژی چطور میتواند یک گوشه آرام بنشیند؟ خلاصه میگفت: «من هم بهجای صلوات، به پدرم فحش میدادم.»»
مجموعه کتابهای «به آموزگاران» ویژگی منحصربهفرد دیگری نیز دارند که آنها را از سایر آثار متمایز میکند. در بسیاری از کتابهای ارزشمند با نمایههای موضوعی یا واژگانی روبهرو میشوید، اما کمتر کتابی را پیدا میکنید که مطالبش را بهلحاظ مفهومی بررسی و دستهبندی کرده باشد. وجود «نمایههای مفهومی» در این کتاب، نهتنها هنگام مطالعه به ذهن شما کمک میکند تا مفاهیم را بهتر سازماندهی کنید، بلکه پس از اتمام کتاب، این بخش بهعنوان یک راهنمای جامع، امکان رجوع سریع و مؤثر به مطالب را فراهم میکند.
از علامه بیش از هفتاد گفتار در جمع آموزگاران به یادگار مانده است که در چهار جلد به معلمان و مربیان گرامی تقدیم میگردد. پیش از این ۱۵گفتار بهصورت جداگانه با عنوان *در مکتب استاد* منتشر شده بود که جلد اول این مجموعه ویراست جدید همان ۱۵ گفتار است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.