توضیحات
«روزبه قرآنی بود و اثر وجودیاش این بود که چندهزار و با تصاعد هندسی، چندمیلیون انسان را ساخت. تصور کنید این اثر وجودی معاوضه شود با سهچهار تا فرش کاشی. آرزوی یک انسان این است؟ لا اله الا الله. آنهایی که بهبرکت وجود مرحوم آقای روزبه این راه را رفتند این آرزوها را نکردند و الا نمیتوانستند این چراغ را روشن نگه دارند و دنبال انسانسازی بروند. تو میخواهی از پشتبام بیفتی و جایی از بدنت نشکند. خب نمیشود. ما میخواهیم قرآن را به نسلهای بعد برسانیم، اما در خانۀ آنچنانی بنشینیم و ماشین قشنگی هم زیر پایمان باشد. یک ویلا هم داشته باشیم که تابستان بچهها را ببریم استراحتی کنند. اقوام خانم هم بیایند و بگویند: «بهبه چه خانهای، چه ویلایی.» آرزوی یک انسان این است؟»
آنقدر انسانسازی در نظرش مهم و بیمانند بود که هرچیزی سر راه این هدف قرار میگرفت با واکنش او مواجه میشد. او به «انسان» بهخاطر انسانیتش اهمیت میداد و نه بهخاطر جنبههای حیوانیاش. این باور عمیق علیاصغر کرباسچیان بود، بنیانگذار مدرسه علوی و مدرسه نیکان، که از او بهعنوان پیشگام تأسیس نخستین مدرسه مدرن اسلامی یاد میشود. علامه کرباسچیان، با همکاری نزدیک استاد رضا روزبه، در دوران مدیریت خود بر مدارس علوی و نیکان تلاش میکرد مجموعهای از برترین معلمان، با تنوع در سلایق و عقاید، گرد هم بیاورد. او اعتقاد داشت که دانشآموزان باید از حضور معلمان برجسته بهرهمند شوند تا در کنار تقویت علمی، در ایمان و تدین نیز پرورش یابند. هدف والای علامه این بود که دانشآموزان این مدارس به انسانهایی مؤثر و ارزشمند برای جامعه آینده خود تبدیل شوند، انسانهایی که علم و دین را در هم آمیخته و مسیر تعالی را دنبال کنند.
در کوران سیاستزدگی بعد از کودتای ۲۸ مرداد، مؤسسین مدرسه علوی از جمله علامه کرباسچیان و رضا روزبه به این نتیجه رسیده بودند که کار سیاسی و دنبالهروی از سیاستگران، مشکلگشای جامعه دینی نیست و به جای آن باید انسانهای متدین متخصص و تحصیلکرده را با کمک بهترین متخصصان دانشگاهی تربیت کرد. هدف این مؤسسه از ابتدا مشخص بود: رقابت با نسل تحصیلکرده سکولار، تربیت دانشآموختگان متدین در بیشتر رشتههای مورد نیاز دانشگاهی، بهخصوص رشتههای فنی و پزشکی و اثبات این نکته که دین و دانش با هم تنافری ندارند و میتوان هم تحصیل کرده بود و هم متدین باقی ماند.
در سالهای پیش از انقلاب اسلامی، مدارس علوی و نیکان به عنوان مدارس ممتاز و درجهیک تهران شناخته میشدند، بهطوری که فارغالتحصیلان این مدارس به طور منظم رتبههای برتر دانشگاهها را کسب میکردند. اما این موفقیت برای علامه علیاصغر کرباسچیان کافی نبود. او هدفی فراتر از موفقیتهای علمی صرف در سر داشت؛ آرمانی که در آن علم و دین در کنار هم در اوج باشند و فارغالتحصیلان این مدارس به نمونههای بارز انسانهای مؤمن، باسواد و توانمند تبدیل شوند.
««لَیسَ فیهِ أحَدٌ سِواه» یعنی هیچکس غیر از خدا در قلبش نیست. خب هیچکس یعنی حتی خودت! استاد ما میفرمودند: «اگر خودت هم در دل خودت باشی، خدا نمیآید. چرا؟ چون او با چیزی سنخیت ندارد. با تو هم سنخیت ندارد. باید خودت از خودت بیایی بیرون.» اگر به کسی که در خودش نیست، فحش بدهند، به چهکسی فحش دادهاند؟ او که در خودش نیست! الله اکبر. ببین مطلب به کجا میرسد. اگر خدا لطف کند و این حال در انسان به وجود بیاید، چه بهشتی میشود، هم برای خودش و هم برای دیگران.»
برای دستیابی به این هدف بلندپروازانه، علامه معتقد بود که معلمان نهتنها باید از نظر علمی و اخلاقی در سطح بالایی باشند، بلکه باید با هدف تربیتی مدرسه همسو و همراه شوند. به همین دلیل، گزینش معلمان در این مدارس فرآیندی سخت و دقیق بود. اما کار به این مرحله ختم نمیشد؛ در طول سال تحصیلی، جلسات متعدد آموزشی و تربیتی برای معلمان برگزار میشد تا آنها را با اهداف و ارزشهای مدرسه همگام کند و دیدگاهشان را ارتقا دهد.
«این بچههایی که الان در اختیار شما هستند، اینها یادگارهای امام زماناند؛ اگر بتوانید ده درجه به آنها کمک کنید ولی نُهونیم درجه کمک کنید، فردای قیامت مؤاخذه میشوید، چون «مَن وُلّيَ مِن أُمورِ النّاسِ شَیئًا وَلَم یَحفَظهُم بِما یَحفَظُ بِهِ نَفسَهُ لَم یَجِد رائِحَةَ الجَنَّة»؛ (اگر کسی کاری اجتماعی را در اختیار بگیرد و آنطوری که برای خودش دل میسوزاند برای آن کار دل نسوزاند، بوی بهشت را نمیشنود). حالا هی نماز بخوان، هی روزه بگیر، هی برو مکه، هی خمس بده. لا اله الا الله. دیگر کاری از این مهمتر که بچهمسلمانها را میخواهیم نجات بدهیم؟ اگر بچۀ خودت تجدید آورده باشد، چه کار میکنی؟ شب بااینکه خستهای و از مدرسه آمدهای چطور به درسش میرسی؟ روزبه اینطور بود که دنیا را روشن کرد.»
این کتاب، بخشی از همان سخنرانیها و مباحث تربیتی است که در این جلسات مطرح شده و اکنون بهصورت مدون و مکتوب در اختیار علاقهمندان به حوزه تعلیم و تربیت قرار گرفته است.
«به آموزگاران 4» سخنرانیهای ایشان در جمع معلمهای مدارس علوی و نیکان است. این جلد که در سال ۱۴۰3 نخستین چاپش روانه بازار شده، دربرگیرنده گفتارهای 51 تا 78 است. ۱۵ گفتار ابتدایی در «به آموزگاران 1»، گفتار 16 تا 30 در «به آموزگاران 2» و گفتار 31 تا 50 در «به آموزگاران 3» منتشر شده است.
«پیغمبر(ص) برای تبلیغ اسلام پیاده از مکه تا طائف رفت. سنگبارانش کردند. خونین به باغی پناه برد. باغبان گفت: «تو که هستی و اینجا چهکار میکنی؟» فرمود: «من ازطرف خدا مبعوث شدهام و آمدهام دینم را تبلیغ کنم، اما سنگبارانم کردند.» باغبان پیام تبلیغی پیامبر(ص) را شنید و مسلمان شد. وقتی پیامبر(ص) به مکه برگشت، اصحاب پرسیدند: «آقا، نتیجۀ این سفر تبلیغی شما چه بود؟» فرمود: «یک نفر را مسلمان کردم!» مرحوم آقای روزبه از امت این پیغمبر(ص) بود. آیا ما هم از امت پیغمبریم؟»
این کتاب بدون شک، مهمترین مخاطبانش معلمان و مدیران مدارس هستند. اگر معلمی هستید که دغدغهتان تنها به پایان رساندن کلاس و بازگشت به خانه محدود میشود، این کتاب احتمالاً برایتان جذاب نخواهد بود. اما اگر با وجود تمام سختیهای این شغل، عشق به معلمی را در دل دارید و رسالت خود را در پرورش انسانها میبینید، پیش از آنکه دوباره وارد کلاس شوید، حتماً این کتاب را تهیه کنید.
علاوه بر معلمان و مدیران، این کتاب برای هر فردی که بهنوعی در حوزه تربیت و آموزش فعال است، ضروری به نظر میرسد. از دانشجویانی که آخر هفتههای خود را صرف تدریس به دانشآموزان کمبضاعت میکنند، گرفته تا مربیان فرهنگی، فعالان مساجد و حتی کسانی که در فضای مجازی دانشی را به دیگران منتقل میکنند، همگی نیازمند نسخهای از این کتاب هستند.
اما این کتاب مخاطب دیگری هم دارد؛ کسانی که باور دارند «هر انسانی، مربی خود و اطرافیانش است!» اگر شما هم به این جمله ایمان دارید و تربیت خود و دیگران را یک وظیفه میدانید، این کتاب میتواند الهامبخش مسیر زندگیتان باشد.
«در مادیات زیردست را ببین جانم و در معنویات بالادست را، یعنی آقای روزبه را. ایشان درنتیجۀ اینکه اسیر مادیات نبود، تمرکز داشت؛ مثلاً افراد در دفتر مدرسه دورتادور نشسته بودند و حرف میزدند، اما آقای روزبه چون تمرکز داشت، مشغول مطالعه بود. کتوشلوار و کفش ایشان پاره بود. اما مگر افتخار انسان به لباس است؟ ای وای. کِی باید این فکر عوض شود؟ در قبر؟ ایشان گاهی میآمد ونک خانۀ پدرزنش. صبح که میخواست برگردد تهران، گاهی نیم ساعت در صف اتوبوس مشغول مطالعه بود. از زنجان که آمده بود تهران، کت تنش نمیکرد. پالتو میپوشید و موی سرش هم کوتاه بود. دانشجوها مسخرهاش میکردند. یک روز استاد سؤالی کرد و هیچکس نتوانست جواب بدهد. استاد گفت: «من هم باید مطالعه کنم»، اما ایشان جواب داد. استاد تعجب کرد و در مقابل ایشان خاضع شد. از فردا هروقت میخواست وارد دانشکده شود یا بیرون برود و آقای روزبه هم بود، میگفت: «من باید پشت سر شما بیایم.» آیا باید افتخار را به پول بدانیم؟ والله یهودیها خیلی پولدارند. آخر کسی بیاید خودش را به پول بفروشد؟»
علامه کرباسچیان بهشدت به تمرکز و انسجام در عمل اعتقاد داشت. او باور داشت که هر فرد باید تمام انرژی و تمرکزش را روی یک کار متمرکز کند. خود علامه نیز در تمام دوران زندگیاش این اصل را رعایت کرد. زمانی که مدرسهداری و معلمی را بهعنوان مسیر خود انتخاب کرد، تماموقت و بیوقفه به این مسئولیت پرداخت. چنین تعهدی به هدف، نشاندهنده جدیت و دقت بیمانند او بود. بنابراین، اگر تصمیم به مطالعه این کتاب دارید، باید آماده باشید که با یک کتاب معمولی اخلاقی مواجه نخواهید بود. در طول مطالعه بارها با نکتههای صریح و گاه تند علامه روبهرو میشوید که شما را به تفکر و بازنگری وامیدارد.
«وظیفه سنگین است. باید به حال خودمان فکری کنیم. مرحوم آقای روزبه اواخر دینی درس میداد. ایشان با اتوبوس از منزل پدرخانمش در ونک به تهران میآمد. بنده خودم دیدم در صف اتوبوس و ماشین، کتاب قواعد مرحوم علامۀ حلی را مطالعه میکرد. ایشان از ما پول نمیگرفت و پول هم که به او میدادیم، قبول نمیکرد. ما که یک بشرِ اینطوری را دیدیم سزاوار نیست خودمان را به این کثافتها آلوده کنیم. آیا یک نفر هست بگوید: «روزبه عجب احمقی بوده»؟ ایشان سرطان داشت، ولی میآمد مدرسه. به ایشان گفتند: «شما با این حالتان مدرسه نیایید.» میگفت: «چه کنم؟ درس ششمیها لنگ است.» او از زندگی چه درک کرد و ما چه میگوییم؟ فاصله واقعاً از زمین تا آسمان است. خدا رحم کند.»
در جلد چهارم این کتاب، موضوعات مهم و متنوعی مطرح شده است، از جمله «انسانسازی»، «آخرتگرایی»، «اهمیت و ارزش کار تربیتی»، «ارزش آدمی»، «اهمیت و ارزش کار تربیتی»، «بقای روح»، «خودی نداشتن»، «سادهزیستی»، «روش عمل بزرگان»، «مسئولیتپذیری»، «نفی اهداف مادی در کار تربیتی»، «منشا اثر بودن» و … .
«معلمی سر کلاس میرفت و یک زنجیر دستش بود. میچرخاند و بچهها هم آنجا توی سروکلۀ هم میزدند. او هم میگفت: «من باید آخر برج لیست حقوق را امضا کنم.» یک کسی رفته کارخانه باز کرده، دیگری رفته مغازه باز کرده، آقا هم آمده معلم شده. بسیار خب، مبارکش باشد! اما بداند آنچه از آن گریزی و گزیری نیست مرگ است که میآید و در آنصورت جز حسرت و ندامت چیزی برایش نمیماند. این ساعت برای ما میآید و تعارف ندارد. شوخی را کنار بگذاریم.»
مجموعه کتابهای «به آموزگاران» ویژگی منحصربهفرد دیگری نیز دارند که آنها را از سایر آثار متمایز میکند. در بسیاری از کتابهای ارزشمند با نمایههای موضوعی یا واژگانی روبهرو میشوید، اما کمتر کتابی را پیدا میکنید که مطالبش را بهلحاظ مفهومی بررسی و دستهبندی کرده باشد. وجود «نمایههای مفهومی» در این کتاب، نهتنها هنگام مطالعه به ذهن شما کمک میکند تا مفاهیم را بهتر سازماندهی کنید، بلکه پس از اتمام کتاب، این بخش بهعنوان یک راهنمای جامع، امکان رجوع سریع و مؤثر به مطالب را فراهم میکند.
از علامه بیش از هفتاد گفتار در جمع آموزگاران به یادگار مانده است که در چهار جلد به معلمان و مربیان گرامی تقدیم میگردد. پیش از این ۱۵گفتار بهصورت جداگانه با عنوان *در مکتب استاد* منتشر شده بود که جلد اول این مجموعه ویراست جدید همان ۱۵ گفتار است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.