توضیحات
«یکی از فارغالتحصیلها میخواست بیاید مدرسه کار کند. پدرش به او گفته بود: «بیا بازار، ماهی سیهزار تومان به تو میدهم.» گفته بود: «نه، من باید بروم مدرسه به داد بچهمسلمانها برسم.» گفته بود: «مگر کسی جز تو نمیتواند این کار را بکند و فقط تو یکی هستی؟» آمد این را به من گفت. گفتم: «پیش هر پدری برویم، ممکن است بگوید: ’مگر تو یکی هستی؟‘ آنوقت چه باید کرد؟»
تعلیم و تربیت آنقدر در نظر اون مهم و با ارزش بود که کمتر دلیلی برای عدم مشارکت در این کار بزرگ از نظر علامه کرباسچیان پذیرفته بود. او معلمی را حقیقتاً شغل انبیا میدانست. این باور عمیق علیاصغر کرباسچیان بود، بنیانگذار مدرسه علوی و مدرسه نیکان، که از او بهعنوان پیشگام تأسیس نخستین مدرسه مدرن اسلامی یاد میشود. علامه کرباسچیان، با همکاری نزدیک استاد رضا روزبه، در دوران مدیریت خود بر مدارس علوی و نیکان تلاش میکرد مجموعهای از برترین معلمان، با تنوع در سلایق و عقاید، گرد هم بیاورد. او اعتقاد داشت که دانشآموزان باید از حضور معلمان برجسته بهرهمند شوند تا در کنار تقویت علمی، در ایمان و تدین نیز پرورش یابند. هدف والای علامه این بود که دانشآموزان این مدارس به انسانهایی مؤثر و ارزشمند برای جامعه آینده خود تبدیل شوند، انسانهایی که علم و دین را در هم آمیخته و مسیر تعالی را دنبال کنند.
در کوران سیاستزدگی بعد از کودتای ۲۸ مرداد، مؤسسین مدرسه علوی از جمله علامه کرباسچیان و رضا روزبه به این نتیجه رسیده بودند که کار سیاسی و دنبالهروی از سیاستگران، مشکلگشای جامعه دینی نیست و به جای آن باید انسانهای متدین متخصص و تحصیلکرده را با کمک بهترین متخصصان دانشگاهی تربیت کرد. هدف این مؤسسه از ابتدا مشخص بود: رقابت با نسل تحصیلکرده سکولار، تربیت دانشآموختگان متدین در بیشتر رشتههای مورد نیاز دانشگاهی، بهخصوص رشتههای فنی و پزشکی و اثبات این نکته که دین و دانش با هم تنافری ندارند و میتوان هم تحصیل کرده بود و هم متدین باقی ماند.
در سالهای پیش از انقلاب اسلامی، مدارس علوی و نیکان به عنوان مدارس ممتاز و درجهیک تهران شناخته میشدند، بهطوری که فارغالتحصیلان این مدارس به طور منظم رتبههای برتر دانشگاهها را کسب میکردند. اما این موفقیت برای علامه علیاصغر کرباسچیان کافی نبود. او هدفی فراتر از موفقیتهای علمی صرف در سر داشت؛ آرمانی که در آن علم و دین در کنار هم در اوج باشند و فارغالتحصیلان این مدارس به نمونههای بارز انسانهای مؤمن، باسواد و توانمند تبدیل شوند.
«امام صادق(ع) میفرمایند:
کسانی قرآن را درست تلاوت میکنند که آن را با دقت میخوانند و در معانی آن میاندیشند و به احکامش عمل میکنند، دستورهایش را انجام میدهند و از نواهی آن دوری میکنند. قسم بهخدا تلاوت قرآن به حفظ آیات و خواندن سورههای آن نیست.
امام صادق(ع) به خدا قسم میخورد: «ما هُوَ وَاللّهِ بِحِفظِ آیاتِهِ وَتَلاوَةِ سُوَرِهِ». ما از کنار این مطلب ساده رد میشویم. یک جای کار گیر است: شاید ما ایشان را رئیس مذهبمان نمیدانیم و جعفری نیستیم. میفرماید: «قسم بهخدا، حق تلاوت قرآن این نیست که آن را حفظ کنیم و بخوانیم.» هفتصد سال است شما را در پوست نگه داشتهاند. این فرمایش امام صادق(ع) است. جرئت دارید این را بگویید. امام احتیاجی به قسم ندارد، اما ببینید مطلب چقدر بزرگ است که ایشان قسم میخورد. لا اله الا الله.»
برای دستیابی به این هدف بلندپروازانه، علامه معتقد بود که معلمان نهتنها باید از نظر علمی و اخلاقی در سطح بالایی باشند، بلکه باید با هدف تربیتی مدرسه همسو و همراه شوند. به همین دلیل، گزینش معلمان در این مدارس فرآیندی سخت و دقیق بود. اما کار به این مرحله ختم نمیشد؛ در طول سال تحصیلی، جلسات متعدد آموزشی و تربیتی برای معلمان برگزار میشد تا آنها را با اهداف و ارزشهای مدرسه همگام کند و دیدگاهشان را ارتقا دهد.
«آقایان، نباید آنی از تربیت جسم و از مطالعه غافل باشید. در دروس خودتان باید انحدار داشته باشید. آن معلمی که این سه مرحله را دارد، میتواند آدم تربیت کند و بهطور تصاعدی میلیونها نفر را بسازد. آقای روزبه میگفت: «فرانسویها میگویند ایرانیها خیلی زحمت میکشند، ولی پلان و نقشه ندارند.» شما اگر بیستوچهارساعته در مدرسه باشید، فایده ندارد. براثر زیاددویدن، فقط کفش پاره میشود. قرآن میفرماید: «وَأتُوا البُيوتَ مِن أبوابِها»؛ (خانهها را از درش وارد شوید). اگر کوهمان را رفتیم، ورزشمان را کردیم، استراحتمان را کردیم و اسیر شهوت نشدیم که در مسائل جنسی افراط کنیم و قوایمان از بین برود، همین برخوردِ ما به شاگرد درس میدهد. مولا(ع) میفرماید: «وَمُعَلِّمُ نَفسِهِ وَمُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ وَمُؤَدِّبِهِم»؛ (کسی که خودش را تربیت میکند قیمتیتر از کسی است که دیگران را تربیت میکند). شاگرد وقتی معلم ریاضیاش را شاداب میبیند، این معلم اگر یک کلمه راجعبه معنویت صحبت بکند، در اعماق روح این بچه میرود و تا خدا خدایی میکند، دیگر این جمله از ذهنش پاک نمیشود، ولی معلم افسرده با اخلاق کثیف و روح نامنظم، هرچه بگوید، فقط بچه را از خدا دور میکند.»
این کتاب، بخشی از همان سخنرانیها و مباحث تربیتی است که در این جلسات مطرح شده و اکنون بهصورت مدون و مکتوب در اختیار علاقهمندان به حوزه تعلیم و تربیت قرار گرفته است.
«به آموزگاران 3» سخنرانیهای ایشان در جمع معلمهای مدارس علوی و نیکان است. این جلد که در سال ۱۴۰3 نخستین چاپش روانه بازار شده، دربرگیرنده گفتارهای 31 تا 50 است. ۱۵ گفتار ابتدایی در «به آموزگاران 1» و گفتار 16 تا 30 نیز در «به آموزگاران 2» منتشر شده و سایر گفتارها نیز در جلد 4 چاپ شده است.
«دقت بفرمایید. چون حس ما بر عقلمان غلبه دارد، میگوییم: «امشب شب تولد امیرالمؤمنین(ع) است، نقل بپاشیم و ریسه آویزان کنیم» یا «امشب شب شهادت آن حضرت است، سیاه بپوشیم و قرآن سر بگیریم.» آیا ائمه(ع) غصۀ دیگری هم دارند یا نه؟ از چیز دیگری هم خوشحال میشوند یا نه؟ دست مرموز نمیگذارد ما این را درک کنیم که ائمه(ع) از چهچیز خوشحال میشوند: از اینکه بچهدار شدهاند یا از اینکه یک جوان با امام زمان(ع) آشنا شود؟»
این کتاب بدون شک، مهمترین مخاطبانش معلمان و مدیران مدارس هستند. اگر معلمی هستید که دغدغهتان تنها به پایان رساندن کلاس و بازگشت به خانه محدود میشود، این کتاب احتمالاً برایتان جذاب نخواهد بود. اما اگر با وجود تمام سختیهای این شغل، عشق به معلمی را در دل دارید و رسالت خود را در پرورش انسانها میبینید، پیش از آنکه دوباره وارد کلاس شوید، حتماً این کتاب را تهیه کنید.
علاوه بر معلمان و مدیران، این کتاب برای هر فردی که بهنوعی در حوزه تربیت و آموزش فعال است، ضروری به نظر میرسد. از دانشجویانی که آخر هفتههای خود را صرف تدریس به دانشآموزان کمبضاعت میکنند، گرفته تا مربیان فرهنگی، فعالان مساجد و حتی کسانی که در فضای مجازی دانشی را به دیگران منتقل میکنند، همگی نیازمند نسخهای از این کتاب هستند.
اما این کتاب مخاطب دیگری هم دارد؛ کسانی که باور دارند «هر انسانی، مربی خود و اطرافیانش است!» اگر شما هم به این جمله ایمان دارید و تربیت خود و دیگران را یک وظیفه میدانید، این کتاب میتواند الهامبخش مسیر زندگیتان باشد.
«پیامبر(ص) فرمودند: «هیچوقت چشم بر هم نگذاشتم که امید بازکردن داشته باشم، و باز نکردم که امید برهمگذاشتن داشته باشم. لقمهای را در دهان نگذاشتم که امید داشته باشم فرو بدهم.» مگر غیر از این است؟ دارد چک امضا میکند، ناگهان سکته میکند و دستش خشک میشود. مرگ برای بنده و شما نیست؟ ما الیالابد هستیم؟»
علامه کرباسچیان بهشدت به تمرکز و انسجام در عمل اعتقاد داشت. او باور داشت که هر فرد باید تمام انرژی و تمرکزش را روی یک کار متمرکز کند. خود علامه نیز در تمام دوران زندگیاش این اصل را رعایت کرد. زمانی که مدرسهداری و معلمی را بهعنوان مسیر خود انتخاب کرد، تماموقت و بیوقفه به این مسئولیت پرداخت. چنین تعهدی به هدف، نشاندهنده جدیت و دقت بیمانند او بود. بنابراین، اگر تصمیم به مطالعه این کتاب دارید، باید آماده باشید که با یک کتاب معمولی اخلاقی مواجه نخواهید بود. در طول مطالعه بارها با نکتههای صریح و گاه تند علامه روبهرو میشوید که شما را به تفکر و بازنگری وامیدارد.
«خدا کند بهحق علیبنابیطالب(ع) ذکر این داستانها تحولی در ما ایجاد کند که امروزمان غیر از دیروزمان شود و الا ضرر کردهایم. دنیا همین است آقا. بچهایم و بعد هم جوانی است و بعد هم پیری است و بعد هم بهشت زهرا(س). مرحوم آقای بروجردی میفرمودند: «شمارۀ نفسها محدود است»، یعنی معلوم است که این آقا باید چندمیلیون نفس بکشد. نه یک دانه کم میشود نه یک دانه زیاد. کسی که این را باور کرده آیا اصلاً مردم برایش مطرح است که حالا ببیند چهکسی خوشش میآید و چهکسی بدش میآید؟ چنین فردی استقلال، عظمت، بزرگواری و آرامشی پیدا میکند که همه دنبال آن میگردند. در مقابل، فردی که این را باور نکرده خیال میکند آرامش به این انگشتر یا به آن قالی است. همۀ اینها را هم پیدا میکند، ولی میبیند آرامش پیدا نشد. بعد میرود خانۀ یک عالِم و میبیند او یک اتاق کاهگلی دارد که نصفش خاک است و نصفش زیلو، اما قیافهاش مثل گُل است. متأسفانه اینها دیگر در جامعه نیستند که شما ببینید. اگر میدیدید، وضعتان غیر از این بود.»
در جلد سوم این کتاب، موضوعات مهم و متنوعی مطرح شده است، از جمله «آرامش روح»، «انسانسازی»، «بقای روح»، «اهمیت و ارزش کار تربیتی»، «بیاعتنایی به دیدگاههای مردم»، «تمسک واقعی به پیشوایان دین»، «دنیادوستی و نفی آن»، «عمل به قرآن»، «مرگآگاهی»، «ویژگیهای مربی»، «متاثر نشدن از حوادث»، «مدرسه باکیفیت» و … .
«همین مدرسه الحمد لله، با گذشتهای شما به اینجا رسیده. خوشا بهحالتان. اگر این ده درجه بالا برود، چه خواهد شد؟ آنوقت بهطور غیرمستقیم چندمیلیون نفر را ساختهاید؟ شما بحمد الله با بچهها قاتی هستید و دلسوزانه وقت میگذارید، نه اینکه وقتی زنگ میخورد، مثل تیری که از کمان دربرود، از مدرسه فرار کنید. ریشه را باید درست کرد. درختی که ریشه ندارد عزیزجان، میوه نمیدهد. همین است که پیامبر(ص) میفرماید: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ.»
آقای براهیمی استاد دانشگاه و معلم کلاس چهارم دبستان نیکان است. ساعت سۀ عصر جمعه با اولیا قرار داشته است. مادر ایشان فوت میکند و صبح روز جمعه در بهشت زهرا دفن میشود. ایشان یک ربع به سه در مدرسه حاضر میشود. به او میگویند: «آخر مادر شما فوت شده، چرا آمدید؟» میگوید: «ما به پدرها قول دادیم و بنا شد بیایند مدرسه. مادر من فوت شده است، آنها چه گناهی کردهاند؟» این برای من و تو درس نمیشود؟»
مجموعه کتابهای «به آموزگاران» ویژگی منحصربهفرد دیگری نیز دارند که آنها را از سایر آثار متمایز میکند. در بسیاری از کتابهای ارزشمند با نمایههای موضوعی یا واژگانی روبهرو میشوید، اما کمتر کتابی را پیدا میکنید که مطالبش را بهلحاظ مفهومی بررسی و دستهبندی کرده باشد. وجود «نمایههای مفهومی» در این کتاب، نهتنها هنگام مطالعه به ذهن شما کمک میکند تا مفاهیم را بهتر سازماندهی کنید، بلکه پس از اتمام کتاب، این بخش بهعنوان یک راهنمای جامع، امکان رجوع سریع و مؤثر به مطالب را فراهم میکند.
از علامه بیش از هفتاد گفتار در جمع آموزگاران به یادگار مانده است که در چهار جلد به معلمان و مربیان گرامی تقدیم میگردد. پیش از این ۱۵گفتار بهصورت جداگانه با عنوان *در مکتب استاد* منتشر شده بود که جلد اول این مجموعه ویراست جدید همان ۱۵ گفتار است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.